بهانهی این نوشته، مطلب پر درد بحران هویت طلبهگی است. نویسندهی محترم خبر از گرایش حوزویان به مدرکگرائی و فرار از رسالت خود داده است. اما چرائی این گرایش و گریز را نگفته است و چارهای برای آن نجسته است.
پرسش مهمی که باید پاسخ گفت این است که گسترهی علوم حوزوی کدام است و رسالت حوزویان چیست؟ پاسخ این پرسش ساده نیست و باید از مبانی فراوانی گذشت تا جواب گفت. دین چیست و گسترهاش کدام است و از دین چه انتظاری میرود؟ آیا دین برای اقتصاد و سیاست و مدیریت و … برنامه دارد یا نه؟ آیا هر چه دین عهدهدارش بود، تبیین و تفسیر و تبلیغ آن از وظایف حوزه است؟ مثلاً اگر اقتصاد اسلامی داشته باشیم، آیا حوزه متصدی بیان اقتصاد اسلامی است؟ این سؤالات را نخست باید پاسخ گفت و سپس حکم کرد که گرایش به اقتصاد و جامعه شناسی و … خروج از رسالت طلبهگی است یا نه.
رسالت حوزه آیا تنها فقه و کلام و تبلیغ این دو است یا قلمروهای دیگر را که ادعا میشود دین برایشان سخن دارد در برمیگیرد. این اول کلام است. قلمروهای دین چیست و آیا حوزه متکفل همهی قلمروهای دین است؟
حوزه را مساوی فقهدانی و فقهگویی دانستن، و تقسیم طلبه به مجتهد و مروج الاحکام مبدأ بحران گریز از رسالت حوزویان است. نظام آموزشی حوزهی امروز صرفاً برای تربیت مجتهد بنا شده است و دروس اسلامی دیگر مانند کلام و فلسفه و تفسیر و تاریخ در پشت فقه پنهان شدهاند. طلبه سه سال ادبیات عرب میخواند و سپس سه سال لمعه و اصول و آنگاه چهار سال مکاسب و رسائل و کفایه و در نهایت درس خارج فقه و اصول. و از هر صد نفری، شاید پنج نفر مجتهد شوند. و این بدین معناست که برای تربیت پنج مجتهد باید استعداد نود و پنج نفر را هدر داد.
واقعیت این است، بسیاری از طلاب پس از مقدمات و سطح، خود را تهی از آنچه انتظار داشتند میبینند و در انبان دانششان جز مباحث اصولی و فقهی چیز دیگری یافت نمیشود مگر اندک و آن هم به تلاش خود فرد نه نظام حوزه. پس از طی دوران مقدمات و سطح، خروجی حوزه انبوه طلابی است که توشهای غیر از اصول و فقه ندارند و آن هم به گونهای ناقص و معیوب.
نظام آموزشی حوزه را باید بر اساس رسالت حوزه و گسترهی وظیفهی آن تنظیم کرد. نه اینکه همه را به یک گونه آموزش داد. باید دید که از هر صد نفر چند مبلغ میخواهیم، چند مجتهد، چند متکلم و … . یک مبلغ هیچ نیازی به خواندن سیوطی و مغنی و اصول مظفر و رسائل و مکاسب ندارد. و باید به یاد داشته باشیم در نظام درسی حوزه، حدیث هیچ جایگاهی ندارد و طلبهای که با نظام حوزه پیش رفته باشد، با روایات بیگانه است.
اشکال بزرگ دیگر نظام حوزویِ امروز فقر پژوهش است. اساتید هیچ گاه شاگردان را به تحقیق و پژوهش تشویق نمیکنند و در طی ده سال سطح و مقدمات، طلبه وادار به نوشتن نمیشود و فقط درسی برقرار میشود و استاد میگوید و پایان سال شاگرد امتحان میدهد و پس از اندکی فراموش میکند. میتوان به جرأت گفت نظام آموزشی مجتهدپرور حوزه، حتی مجتهدپرور نیست. دلیل این ادعا تعداد اندک دست یافتگان به اجتهاد است.
طلبهی در آستانهی درس خارج در خود تخصصی نمییابد و نیز با مشکلات اقتصادی برای تأمین مخارج زندگی خود مواجه است، عاقلانهترین راه رویآوری به مدرکگرائی است. گرایش به مدرکگرائی در بسیاری اوقات زائیدهی نداشتن تخصص حوزوی و مشکلات اقتصادی است. و نبود تخصص حوزوی فرزند فقر پژوهش و نظام فقهزدهی آموزشی است. اگر حوزه طلاب را به گونهای تربیت کند که پس از دوران سطح در رشتهای مانند تبلیغ و کلام و فلسفه و فقه و … تخصص داشته باشند و پژوهشگر باشند و با توجه به تخصص و پژوهششان آنان را تأمین مالی کند، گرایش به مدرکگرائی افول خواهد کرد.
خواندن فقه جواهری لازم است، اما نه برای همهی طلاب. زیرا نیازی نیست همه مجتهد شوند. رسالت اول حوزه تبلیغ است. و البته تبلیغ مساوی مروج الاحکام بودن نیست. اندیشهها و عقاید دینی مانند توحید و نبوت و امامت مقدم بر فقه و تکالیف فردی است. چیزی که امروز عکس آن را شاهدیم که ناشی از فقهزدگی حوزه است.
باید نظام آموزشی حوزه چندپاره شود و در عرض نظام آموزشی فقه محور، نظامهای آموزشی کلام محور و تبلیغ محور و … تشکیل شود. و به پژوهش و تحقیق بها داد. طلبهای که پژوهشگر باشد، میتواند از پس مشکلات اقتصادی معیشت برآید.
گرچه قرار گرفتن در این نظام، توجیهگر کاستیهای فردی نیست، اما در یک نظام کج، به منزل رسیدگان اندکنند.
و سخنهای مگوی بسیار.