به بهانهٔ حذف آن «اگر» در اتهام محمدباقر قالیباف به حسن روحانی
میان این دو جمله تفاوت است:
الف: پدر خطاب به فرزندش: امسال برایت دوچرخه میخرم.
ب: اگر معدلت بیست شد، برایت دوچرخه میخرم.
جملهٔ اول معلق بر هیچ چیزی نیست. پایان سال، فرزند میتواند از پدر خود وعدهاش را بازخواست کند. اما جملهٔ دوم معلق بر تحقق یک اتفاق دیگر است. اگر فرزند، معدلش ۱۹ شد، نمیتواند از پدر بازخواستِ وعده کند. تفاوت یک «اگر» است و بود و نبود آن اگر میتواند به فرزند حق بازخواست را بدهد یا بگیرد.
مثال دیگر بزنیم:
الف: رهبر انقلاب از نظام پارلمانی حمایت کرد.
ب: « …اگر یک روزی در آیندههای دور یا نزدیک – که احتمالاً در آیندههای نزدیک، چنین چیزی پیش نمیآید – احساس بشود که به جای نظام ریاستی مثلاً نظام پارلمانی مطلوب است – مثل اینکه در بعضی از کشورهای دنیا معمول است – هیچ اشکالی ندارد» [بیانات در جمع دانشجویان کرمانشاه. ۲۴مهر ۹۰]
از کلمات آیتالله خامنهای نمیتوان حمایت از نظام پارلمانی و ترجیح آن بر ریاست جمهوری را برداشت کرد. جمله بر «اگر» بنا شده است.
مثال دیگر:
الف: حسن نصرالله اسرائیل را تهدید کرد که نیروگاه اتمی دیمونا را بمباران خواهد کرد.
ب: حسن نصرالله: «اگر رژیم صهیونیستی بار دیگر به لبنان حمله کند برای پاسخ هیچ خط قرمزی نخواهیم داشت. حزب الله لبنان آمادگی هدف قرار دادن راکتور اتمی دیمونا را دارد.» [گفتگوی سید حسن نصرالله با واحد مرکزی خبر. ۵ اسفند ۹۵]
میان تهدید ابتدایی با هشدارِ مقابله به مثل تفاوت بسیار است؛ تفاوت شروعکننده جنگ و مدافع. سید حسن نصرالله، اسرائیل را ابتدائاً تهدید نکرده است؛ کلماتش بر یک «اگر» ساخته شده است: «اگر آنها حمله کردند، ما سخت پاسخ خواهیم گفت.» جملهٔ اول با حذف «اگر» یک تهدید ابتدایی و مطلق معنا میشود؛ درحالیکه این هشدار، معلق است بر «اگر حمله کردند»
این «اگر»ها در زندگی عادی ما بسیار است. «اگر خانهام فروش رفت، بهت بیست میلیون قرض میدهم.» نگفته است «در هر حالی،بهت بیست میلیون قرض میدهم». وقتی این شرط حذف شود، انگار جمله مطلق است و «در هر حالی» و نه فقط در وقت «فروش خانه». یا «برو لوبیا قرمز بخر، قرمه سبزی درست کنم». نگفته است حتماً قرمهسبزی درست میکنم، قرمهسبزی امشب معلق است بر اینکه کسی برود لوبیا قرمز بخرد. دور و برمان پر است از این «اگر»ها.
بسیاری از مشکلات و نزاعهای ما به خاطر فهم نادرست جملات است؛ همان «کژفهمی». کلمات و جملات معنای محدودی دارند. معنایشان مرز دارد. کژفهمی یعنی مرزهای معنایی کلمات را رعایت نکنیم؛ یا کمتر بفهمیم یا بیشتر. وعدهای را که بر امری دیگری معلق است، «در هر حالی»بفهمیم یا بالعکس.
اشتباه محمدباقر قالیباف، همین بود. او اسیر «مغالطهٔ مطلقانگاشتن امر معلق» شده بود. کلمات حسن روحانی و فهم قالیباف را نگاه کنیم:
الف: من با توسعه گردشگری، ۴ میلیون شغل ایجاد میکنم. [فهمِ قالیباف]
ب: «.. اگر تنها ۱۰ میلیون گردشگر وارد کشور شود بیش از ۱۳.۳ میلیارد دلار درآمد ارزی و ۴ میلیون اشتغال درست میشود..» [کلمات حسن روحانی]
میان این دو جمله تفاوت بسیار است. در الف [فهم قالیباف]، ما با وعدهای مطلق مواجهیم؛ یعنی من این کار را خواهم کرد. پس اگر نشد، میتوان او را بازخواست کرد. اما در «ب»[کلمات روحانی] ما با یک شرطیه مواجهیم و یک «اگر». هیچ وعدهٔ مستقیمی در کلامش نیست. نگفتهاست «من ۱۰میلیون گردشگر میآورم» نگفته است «من ۴میلیون شغل ایجاد میکنم». گفته است اگر این شود، آن میشود. جمله مبهم است. اینکه طی چند سال به رقم سالانه ۱۰میلیون گردشگر برسیم، سخنی نیامده است.
مهم گفتگوی قالیباف و روحانی نیست. اگر فهم رشد یابد، فریبخوردن کم میشود. کژفهمیهای ما و کژتابیهای زبان و ابهامات بستر بسیاری از فریبها و مغالطات است. شناخت مرزهای معنایی، اینکه یک کلام تا کجا معنا دارد، اینکه به کلام چیزی را نچسبانیم که نگفته است، اینکه فراتر و فروتر از معنای کلمات نرویم، فهم را تقویت میکند. ترویج و رشد «تفکر انتقادی» کمک به فهم و آگاهی جامعه است. تفکر انتقادی فرد و جامعه را در برابر مغالطات و فریبهای زبانی قدرتمند میکند. یک کلام: کلمات مرز دارند؛ مرزهای معنایی کلمات را بشناسیم و فریب کژتابیهای زبان را نخوریم. برای فرزندان خود دوچرخه بخرید و آن را معلق بر یک «اگر» نکنید.
🔹 پ.ن:
۱.پیشنهاد میکنم جزوه کوتاه «تفکر انتقادی» را که روحالله محمودی ترجمه کردهاست، بخوانید:
https://goo.gl/gTkL7k۲. اینجا دربارهٔ مغالطات مینویسم و سعی میکنم از مثالهای روزمره استفاده کنم:
https://t.me/moghaletat
*
https://t.me/samaeiat