غایت کنش سیاسی چیست؟ پاسخ به این پرسش راه کنش سیاسی را نشان میدهد. احتمالاً پاسخ بسیاری «قدرت» باشد حتی اگر این پاسخ را در زرورق عناوین دیگر بپیچند. خطیبی چند سال پیش گفته بود که هدف پیامبران به دستآوردن قدرت سیاسی است نه بسط و اتمام مکارم اخلاقی. [نقل به مضمون] و آنگاه که به قدرت دست یافتند تازه وظایف حکومت را میشمرند.
به گمانم اگر پاسخ به راستی -نه فریبکارانه- این باشد که غایت کنش سیاسی، کاستن رنج انسانهاست، راه کنش سیاسی بسیار متفاوت میتواند باشد و حتی در مواردی از بیراههٔ قدرت هم دور خواهد شد. شاید کسانی که قدرت را غایت کنش سیاسی بدانند، بگویند قدرت سیاسی در خدمت انسانها باید باشد و غایت آن، زندگی بهتر و یا همان کاستن رنج است. اما اگر پاسخ تنها «کاستن رنج انسانها» باشد، میتواند قدرت را دور بزند و مسیر کاستن رنج و زندگی بهتر را از مسیری غیر از کسب قدرت بپیماید.
جامعه نمیتواند یا بسیار سخت و دور از دسترس است که خودبسنده باشد. خوشی و ناخوشی، شادی و رنج انسانها سخت گره خورده است به حکومت و قدرت. دیدگاهِ خودبسندگی جامعه و بیدولتی را نمیتوان پذیرفت؛ اما به گمانم میتوانم به سمت جامعهٔ خودیاریگر رفت.
جامعهٔ خودیاریگر، جامعهای است که افراد داوطلبانه در چارچوبی غیر از چارچوب حکومت سعی در بهبود زندگی دیگران میکنند. این تلاش میتواند آموزش، کارآفرینی، ساخت و ساز و حتی کمکهای خیریه باشد. نمونههای فراوانی را میتوان شمرد از کسانی که داوطلبانه برای کودکان روستایی قصه میخوانند تا جوانانی که هر سال در جنگلهای زاگرس بلوط میکارند و افرادی که به دیگران حرفهای را آموزش میدهند.
همهٔ این کنشها، کنشهای سیاسیاند و غایت سیاسی دارند، اگر غایت کنش سیاسی را «کاستن رنج انسانها» و «بهبود زندگی» بدانیم. این جامعه خودش را یاری میدهد و در ضعف دولتها به راه خود ادامه میدهد. جامعهٔ خودیاری گر در زمانهٔ ضعف دولتها ضربهٔ سخت نمیبیند و یا دستکم زخمی که میبیند کمتر از زخم جامعهای است که خود را یاری نمیکند.
جامعهٔ خودیاریگر را شاید بتوان دولتِ نادولت خواند؛ دولتی که این قدرت را دارد که برخی از مسائل جامعه را بدون نیاز به «مردان سیاست» حل کند. خود آموزش دهد، خود کار بیافریند، خود از محیط زیست حفاظت کند، خود راه خود را برود و خود از رنجهای خود بکاهد و خود خویشتن را مداوا کند.
در دورهٔ بنبست سیاسی و زمانهٔ بیچارگی به گمانم تلاش برای یاری جامعه و برای ساختِ جامعهٔ خودیاریگر اگر بزرگترین کنش سیاسی نباشد، دستکم از مهمترین کنشهای سیاسی است. جامعهٔ خودیاریگر میتواند حکومتها را وادار به همراهی کند و میتواند در سستی حکومتها، خویشتن را یاری کند. شاید نوعی بیدولتی در عین وجود دولت.
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟