جمهوری اسلامی معضلات اجتماعی را حل نمیکند؛ بلکه جمع میکند. این محصول نگاه امنیتی به همه چیز است. ماجرای ۸۸ نمونهٔ بسیار روشن این سیاست نادرست است. ۸۸ هیچگاه حل نشد. ۹ دی هیچ چیز را حل نکرد و معترضان آن ۸ ماه، ده سال است باوری به روایت حکومت ندارند. بارها و بارها دیده شده که حاکمان جمهوری اسلامی نمیدانند و یا نمیخواهند بدانند که «اقناع بخشی از حقیقت سیاسی است». خیال میکنند با تکیه بر توان نظامی میتوانند آشوبی را خاموش کنند و اعتراضی را ساکت کنند. باتوم و اسلحه هیچ چیز را حل نمیکند؛ بلکه تنها جمع میکند و آنچه که حلنشده باقی بماند و فقط جمع شود، باز هم برمیخیزد.
ماجرای پس از افزایش قیمت بنزین، ماجرای بنزین نیست؛ ماجرای خستگی و نومیدی است. این خیزش، خیزش خستگان است. تقلیل آن به بنزین سه هزار تومانی نادیدن ماجراست. هیچ ماجرایی را نمیتوان بدون متن آن و زمینهاش و بافتش تفسیر کرد. زمینه و بافت اعتراضها و آشوبهای اخیر خستگی و نومیدی است؛ نومیدیای که پس از چراغ دروغین امید ۹۲، ۹۴ و ۹۶ به خشم بدل شد.
حکومت جمهوری اسلامی از ۸۴ به این سو به سمت تقویت نهادهای انتصابی رفت و نهادهای انتخابی را تضعیف کرد و در حکومت دوگانگیای ایجاد کرد و حتی اگر مردم کوچه و بازار در انتخاباتی گمان پیروزی داشته باشند، در عمل زیر سایهٔ قدرت نهادهای انتصابی راه به جایی نخواهند برد. دادستانی در هر اتفاقی و هر تصمیمی حتی آسفالتکردن کوچهای در محلهای در شهری کوچک میتواند جنبهای حقوقی به ماجرا بدهد و تصمیمی را لغو کند و یا دستوری دهد. حتی اگر منتخبان مردم در نهادهای انتخابی بخواهند کاری کنند، نمیتوانند.
جمهوری اسلامی ما را ناامید کرده و ما را خسته کرده است. پیروزیهایمان را تلخ میکند. حسن روحانی در انتخابات ۹۶ پیروز نشد، ما مردم کوچه و بازار بودیم که پیروز شدیم و الان نومید و خستهایم از دولتی که به ما پشت کرد و هر روز بیشتر شبیه کسانی شد که نمیخواستیم پیروز شوند. جامعهٔ مدنی را ضعیف و ضعیفتر میکند و نمیخواهد این حقیقت را دریابد که تضعیف نهادها و جامعهٔ مدنی زمینهساز خشونت است.
جمهوری خودیها حامیان مردمیاش را به تماشاگر بدل کرد و تماشاگران را به معترض و معترضان را به برانداز و همهٔ اینها به گمانم سخت گره خورده به آموزهٔ نادرست خودی و غیرخودی. حاکم وظیفهاش دو دستهکردن مردم نیست. حاکم باید زندگی مردم را بهتر کند و به باور و ایمانشان کاری نداشته باشد. «آنکه در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید». خودی و غیرخودی اگر به معنای باور و کنش نسبت به حاکمیت نباشد، حتی اگر واقعیت خارجی داشته باشد، نباید در رفتار حاکمیت نسبت به مردم تأثیری داشته باشد. چه حامی، چه معترض، چه تماشاگر باید مساوی باشند و در هنگام جرم فرفی میان خودی و غیر خودی نیست. اما آنچه ما تماشا میکنیم تفاوت و تبعیض میان خودیها و غیرخودیهاست. خودی و غیرخودی اگر در رفتار حاکمیت تأثیر بگذارد، هم فسادآور است و هم باعث تبعیض میشود. و فساد و تبعیض مشروعیت حکومت را متزلزل میکند.
گمان میکنم در ۸۸ مشروعیت حکومت تَرَک برداشت و متزلزل شد و بسیاری از حامیان عادی و تماشاگران دچار تردید شدند و گاهی از باور پیشینشان نسبت به حکومت گذر کردند. حکومت نتوانست ۸۸ را «حل» کند و تنها در پی «جمع» آن بود و گمان کرد پس از جمعکردنش پیروز شده است؛ اما نمیدانست که در اذهان بسیاری از مردم شکست خورده است و این میماند. بخش مهمی از انقلاب ۵۷ ریشه در مرداد ۳۲ داشت. حتی رابطهٔ ایران و آمریکا تا خاطره کودتای مرداد ۳۲ و خاطره حمله به سفارت آمریکا حل نشود، به سادگی حل نمیشود. این خاطرهها بر همه کنشها سایه میاندازند. دشمنی تا در اذهان حل نشود، حل نخواهد شد. امروز میتوان ادعا کرد که جمهوری اسلامی،جایگاه خود در اذهان بسیاری از مردم را از دست داده است و مقصر نخست، خودش است.
نمیتوان و نباید از نقش مخرب بیگانگان در وضعیت کنونی غافل بود. قطعاً ترامپ و تحریمهای شریرانه و بیگانگانی دیگر مقصرند و سخت هم مقصرند؛ اما بخش بزرگی از تقصیر گردن حکومت و رفتارهای نادرستش است. اگر حکومت تقصیرش بزرگ نبود، میتوانست انگشت اتهام را به سمت بیگانگان بگیرد و احتمالاً اذهان مردم هم میپذیرفتند؛ اما وقتی اعدا عدو جمهوری اسلامی، خودش است و این را ما لمس میکنیم، نمیتوانیم بپذیریم که همه تقصیر بیگانه است. بسیاری از کنشهای بیگانه قطعاً شریرانه است و گمان نادرستی است که به سوی آنان دست دراز کنیم. میتوان برای جمع کردن مسئله معترضان و حتی آشوبگران را از خیابان به زندانها و خانههایشان بُرد و گاهی وادار به مهاجرت کرد و در رسانهها گفت آمریکا و عربستان و اسرائیل و سازمان رجوی پشت پرده بودند. شاید در بخشی از ماجرا نقش داشتهباشند، نمیتوان یکسره انکار کرد؛ اما سخن این است که با اذهان مردم کوچه و بازار چه میکنید؟ سازمان مجاهدین به فلان کلانتری حمله کرد و برخی از آشوبگران آموزشدیده بودند و … قبول؛ اما این همه ماجرا نیست. بخش زیادی از معترضان مردم عادی همین مرز و بوم بودند. نگاه امنیتی این مردم عادی را نادیده میگیرد و نادیدهگرفتنشان و نشنیدن فریادشان به معنای حل نشدن ماجراست.
حکومت باید مخاطبانش را تغییر دهد. سالهاست رهبر انقلاب پیش از سخن و پس از سخنانش چند هزار نفر ده دقیقه شعار میدهند و «تا خون در رگ ماست هدیه به رهبر ماست» سر میدهند. اینها همهٔ مردم کوچه و بازار این سرزمین نیستند. انحصار مخاطبان -که معمولاً فداییانند- راهزان است و حجاب دیدن واقعیت است. مردمی که در خیابانها در دی ۹۶ و امروز اعتراض کردند، بیگانه نیستند؛ مردمند. باتوم فقط اینها را «جمع» میکند و هیچ کمکی به «حل» مسئله نمیکند. حکومت باید تغییر در جامعه را ببیند و خودش را با تغییر جامعه تغییر دهد.
سخن دیگر اینکه اعتراضهای خشونتآمیز زنگ خطر است. این خشونت هیچ توجیهی ندارد. اگر مسئله حل نشود، اگر این اعتراضها گستردهتر شود و اگر در گسترش اعتراضها خشونت بیشتر شود، سخت باید ترسید. ضرر خشونتها در اعتراض فقط به سمت حکومت نیست؛ بلکه به سمت مردم عادی نیز هست. آمبولانسها و بانکها و خیابانها و فروشگاهها مالِ مردم است. باید ترسید از اینکه خشونتها گستردهتر شود و به سمت سوریهای شدن برویم و متأسفانه کسانی هستند که دوست دارند ایران سوریه شود. خشونت در اعتراض، خطاترین اشتباه در اعتراض است به هزار دلیل.
در یک کلمه «به جای شنیدن «تا خون در رگ ماست» بیایید وسط مردم، بشنوید، ببینید چقدر عوض شدهاند و ببینید چقدر رنج کشیدهاند، با کاربلدان واقعاً کاربلد گفتگو کنید و در پی راه حل باشید.» و حتماً اگر پی حل مسئلهاید، باید دست از بسیاری از باورها و رفتارهای پیشین بردارید. باید دست از تحمیل سبک زندگی خاص بر همه مردم بکشد، باید آموزهٔ خودی و غیرخودی و تأثیرش در حاکمیت را حذف کند، نهادهای مدنی را تقویت کند و از قدرت و دخالت نهادهای انتصابی بکاهد. آزادیهای مدنی را به رسمیت بشناسد و … و نمیتوان مثل آن پیرمرد خسته گفت «خودتان و حکومتتان». هر تصمیم حکومت در زندگی ما تأثیر دارد و اینگونه نیست که خودشان و حکومتشان.
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟