«-میدونی چرا همیشه یانکیها برنده میشن؟
-اونا مایکی مانتلو دارن.
-نه. واسه اینکه تیمای دیگه نمیتونن چشم از لباسای راه راه لعنتیشون بردارن.»
این دیالوگی از فیلم «منو بگیر آگه رأس میگی» است. پدر به پسر یاد میدهد که چگونه برای برنده شدن از راههای خارج از قواعد بازی استفاده کند. احتمالاً ما با چنین مواردی برخورد کردهایم؛ با فردی که لباسهای شیک و ظاهری مرتب دارد و به ما میگوید که کیف پولش را دزدیدهاند و مقداری پول برای بازگشت به خانه میخواهد. نقش اصلی در باورپذیری ادعای این فرد را همان لباسها بازی میکنند. اگر پولی به او بدهید، از کفتان رفته و فریب خوردهاید. آن لباسها نمیگذارند ما به سادگی ادعای او را تحلیل کنیم و ببینیم راست میگوید یا دروغ.
داستان مقاله «تأثیر همنوایی گروهی بر تصمیم گیری دانشجویان» و پذیرش آن در همایش علوم رفتاری را شنیدهاید. در بخشی از چکیده مقاله آمده است:
«هدف پژوهش حاضر بررسی تأثیر همنوایی گروهی بر تصمیم گیری دانشجویان بود. بدین منظور از میان کلیه دانشجویان دانشگاه بوعلی سینا همدان به صورت در دسترس 100 دانشجو انتخاب و بر اساس وضعیت اقتصادی و میانگین در دو گروه 50 نفری همتا شدند. ابزارهای پژوهش شامل مقیاس همنوایی منوچهر و محمود و همچنین پرسشنامه چند وجهی سنجش تصمیم گیری مش مراد و همسرش میباشند. نتایج تحلیل کواریانس چند متغیری نشان داد که قهر بودن مش مراد با برادر بزرگترش میتواند به صورت معناداری کاهش محصول ذرت را به دنبال داشته باشد(01/0> P و 27/5 = F2, 98). بر اساس یافتههای این پژوهش میتوان اینگونه نتیجه گیری کرد که چنانچه این مقاله پذیرش بگیرد نشان دهنده این است که شما هدفی جز کلاه گذاشتن بر سر دانشجویان بخت برگشته ندارید.»
چرا این مقاله پذیرفته میشود. متن بی معنا در قالب کلماتی پرطمطراق ریخته میشود. «تحلیل کواریانس» و «همنوایی گروهی» و … موجب میشود که پوچ بودن متن به سادگی روشن نشود و قهر مش مراد با برادر بزرگش به چشم نیاید و در معنایی مبهم فهمیده نشده فرو رود. این همان لباس شیکی است که بر تن متن آمده و موجب فریب مخاطب میشود.
نمونه معروفتر آن «ماجرای سوکال» است. آلن سوکال در 1996 مقاله ای با عنوان «شکستن مرزها: به سوی یک تحول تأویلشناسانه از فیزیک کوانتوم» در مجله متن اجتماعی نوشت. مقاله شبیه داستان قهر مش مراد و برادرش بود. سوکال فیزیک کوانتوم، فمینیسم، تنیدگی، هرمنوتیک، هندسه نااقلیدسی، جامعه شناسی و … را به هم ربط میدهد و بهم میچسباند. متن مبهم و مغلق بود و البته در این ابهام هیچ معنایی نهفته نبود. مثاله چاپ میشود و کسی به آن ایراد نمیگیرد. سوکال پس از چاپ، ماجرا را لو میدهد و نشان میدهد چگونه میتوان با پیچیده گویی و الفاظ پرطمطراق میتوان دیگران را فریب داد حتی آنانی که دانشی دارند. سوکال و ژان بریکمون کتاب «چرندیات پست مدرن؛ سوء استفاده روشنفکران پست مدرن از علم» را نگاشت.
این مغالطه، مغالطه فضل فروشی است. کلمات سخت و پیچیده، مخاطب را فریب میدهد. مخاطب گمان میکند چیزی در کلمات هست که او نمیداند و نمیفهمد و از همین راه فریب میخورد. گاهی مبهم گویی پرده ای برای پوشاندن جهل است؛ اما نه همیشه. شوپنهاور در ذم هگل میگوید: «قبل از کانت هر کس سخن مغلقمیگفت میخواست جهل خودش را بپوشاند. کانت اولین فیلسوفی بود که سخن مبهم گفت و پشت سخنانمغلق و دشوار او مطالب عمیقی نهفته است. اما پس از او دوباره زیر پوشش حرفهای مبهم سخنان لایعنی گفتندو شاه فرد اینها هگل است .هگل حرفهایی زد که هیچ دیوانه ای نزده بود و نخواهد هم گفت.»
و نمونه آخر یادداشتی در پایگاه رجانیوز در نقد توافق هسته ای وین است:
«ظاهر امر این است که با تعلیق انقلاب اسلامی ما با یک جمهوری محافظهکار ایستاده در سنت سه دههٔ اخیر مواجه خواهیم بود که ادامهٔ نهضت را بدعت میداند؛ همآن طور که پدران دولت کلید و ارکان جمهوری یازدهم همه از اکابر اهل سنت خمینی هستند. با این همه سنت ایستای ناب تنها در کتابهای تاریخ یا راهروی موزهها یافت میشود. هر سنت ایستا خواهناخواه در صیرورت پویایی بازتولید خواهد شد و چارچوبی که جمهوری یازدهم در تقلای آن است بیش از آن که اشراقی ایمانی باشد رؤیایی امریکایی به چشم میآید. یعنی نشست سنت در خویش و گسست از نهضت ابتدای راه است و با پیوست به بدعت به یک جمهوری اسلامی اسمی میرسیم؛ یک جمهوری اسلامی نه بعد از این؛ جمهوری عرفی امریکنوفیلی که اسلام، گذشته و نه آیندهٔ آن است. و جمهوری یازدهم یک سنت نشینا است که در خاویهٔ فتنهٔ هستهیی با عبور از ایستگاه ژنو و لوزان و وین در پی ریل دیگری برای ادامهٔ مسیر است و این خروج این قطار از نهضت اسلامی به بدعت امریکایی است.»
شما چیزی فهمیدید؟
*
منتشر شده در شماره هحدهم روشن
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟