سورن کییرکگور در ترس و لرز مینویسد: «بیگمان اشکها یک استدلال وحشتناک انسانیاند و گاه کسانی را که هیچ چیز متأثرشان نمیکند منقلب میکنند. در نمایشنامهٔ اوریپید، ایفیژنی میتواند گریه کند؛ در واقع او هم همچون دختر یفتاح باید دو ماه گریه کند، آن هم نه در تنهایی بلکه در پای پدرس و با به کاربردن همهٔ هنرش که «چیزی جز اشک نیست» و با حلقهزدن به دور زانوان پدر به جای تقدیم شاخهٔ زیتون لابهکنندگان.» [ترس و لرز، ترجمه عبدالکریم رشیدیان، ص ۱۱۶-۱۱۷]
گریستن تنها یک فعل انسانی مانند دویدن نیست. گریه زبان است، متن دارد و از «ماجرایی» حکایت میکند. گریه از خودش فراتر میرود و «چیز» دیگر را روایت میکند. روایتگری گریستن، اشکها را به «یک استدلال» مبدل میسازد؛ به «یک استدلال وحشتناک انسانی». آنچه این استدلال را «وحشتناک» میکند، تآثیری است که بر دیگری دارد. «گاه کسانی را که هیچ چیز متأثرشان نمیکند، منقلب میکنند.» گریه ماجرایی غیر از خودش را روایت میکند، با زبانی که قدرتمند است و میتواند مخاطب را دگرگون کند. «گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم»
اشک، گریه و هر چیزی که بتواند احساسات دیگری را برانگیزد و با برانگیختن احساسات سخنی را بقبولاند، گونهای از مغالطه است.
«اتهاماتی که به ایشان نسبت داده میشود نمیتواند درست باشد. او و همسرش نوهٔ یکی از شهدای بزرگ هستند. خانواده ایشان همواره در کارهای خیر و کمک به ایتام و فقرا بودند.»
«چگونه میتوانید سیاستهای دولت را زیر سؤال ببرید. رئیس جمهور صبحها وقتی به دفترش میآمد، چشمهایش از بیخوابی و خستگی سرخ بود.»
«شما چگونه با انتقال تیم نفت به اراک مخالفید؟ استان مرکزی، زادگاه بنیانگذار انقلاب است. این استان و شهر اراک، شهدای بسیاری را تقدیم انقلاب کرده است.»
«ارتباط احساسات با مغالطات از دو جنبه است: یکی اینکه احساسات گاهی چنان بر انسان غلبه میکنند که عقل و استدلال را از درک صحیح حقایق باز میدارند. جنبه دیگر اینکه با برانگیختن احساسات در مخاطب، از آن برای القای سخن غیرمستدل استفاده شود. سودجویی، غرور، تعصب، حسادت و… همچنین اوصافی مانند عشق، محبت، دلسوزی و .. از احساساتی هستند که زمینهساز این مغالطهاند.»[اصغر خندان، مغالطه، ص ۱۵۱]
مظلومنمایی و وادار کردن مخاطب به دلسوزی و آنگاه چسباندن نان نتیجه به تنور داغ ترحم، از مغالطات رایج در مدارس و دانشگاهها و دادگاههاست. تغییر لحن، گریستن، بیان وضعیت اسفبار و رقتانگیز برای به کرسی نشاندن سخن از مصادیق «مغالطه جلب ترحم» است.
افلاطون کلمات سقراط را در دفاعیهاش نقل میکند. این سخنان نمونه خوبی برای این مغالطه است. سقراط بیان میکند که نمیخواهد از دلسوزی و ترحم مخاطبان بهره ببرد:
«شاید در میان شما کسانی باشند که به یاد بیاورند وقتی که خود به محاکمه کشیده شده و در معرض خطری جزیی قرار گرفتهاند، در برابر دادرسان زاری نموده و اشکها ریخته و حتی برای جلب ترحم آنان کودکان خود را به دادگاه آوردهاند، در حالیکه من با این که در معرض بزرگترین خطرها هستم چنان نمیکنم.
من نیز خویشانی دارم زیرا به قول هومر از درخت بلوط نزادهام و از سنگ بیرون نجستهام، بلکه از میان آدمیان برخاستهام و حتی سه پسر دارم که یکی بزرگ شده است و دو پسر دیگر هنوز کودکاند. ولی هرگز آنان را برای جلب شفقت شما به دادگاه نخواهم آورد.» [دوره آثار افلاطون، ترجمه محمدحسن لطفی و رضا کاویانی، ج۱، ص ۳۲؛ مثال از کتاب مغالطات]
حواسمان باشد مغالطات همیشه از جنس کلمات نیستند. گاهی رفتار هستند. سقراط به آوردن کودکان به دادگاه مثال میزند. گریستن، حتی نازک کردن صدای سخنران برای نفوذ در دل مخاطب، تمارض در فوتبال برای فریب داور یا در مغالطه پارازیت، رفتارهایی که باعث سلب ادامه سخن یا کم کردن تأثیر پیام بر مخاطب انجام میشود، از جمله رفتارهای مغالطی هستند.
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟