تو حاضر بودی
در تمام تار و پود
قالیچهی پوسیدهی حیات
حتی در تار تارِ تفردِ سبیل پرپشت
و تجلی داشتی
در سیاهیِ
واجواج سطورِ
در فراسوی خوب وبد
و چه زنده بودی
در فصلِ «خدا مرده است».
انگارهای فقط انگار
تو حاضر بودی
در تمام تار و پود
قالیچهی پوسیدهی حیات
حتی در تار تارِ تفردِ سبیل پرپشت
و تجلی داشتی
در سیاهیِ
واجواج سطورِ
در فراسوی خوب وبد
و چه زنده بودی
در فصلِ «خدا مرده است».
آگوست 29, 2010 در 11:24 ق.ظ.
بسم ا..
نفهمیدم
شرمنده .
نمیشه کمی از سبیل و ریشش کم کنی و به روند داستان بیشتر بپردازی . ما نمی فهمیم . (من با احترام = ما ) :دی
لایکلایک
آگوست 29, 2010 در 11:39 ق.ظ.
ممنون
خب این نوشته پیش زمینه می خواست.
بیشتر ناظر به نیچه بود. نیچه توی کتاب چنین گفت زردشت می گوید که خدا مرده است. یعنی دیگر در زندگی انسان ها حضور ندارد.
این مناجات می گه حتی اونجایی که می گفت خدا مرده است تو بودی. تو زنده بودی
این فراسوی خوب و بد هم اسم یک کتابی از نیچه است
نیچه هم یک سبیلوی بود.
یعنی در تمام جزء جزء رندگی نیچه تو حضور داشتی.
لایکلایک
آگوست 30, 2010 در 12:40 ق.ظ.
سلام
بازم لذت بردیم.
من چند بار جا عوض کردم و دیگه حوصله جا عوض کردن ندارم. بنابراین فعلا نمیتونم بیام ورد پرس.
از بابت ای دی یاهو و جی تاک ممنون. فعلا شیرازم و نرم افزاراش و ندارم. برگردم قم ای دی خودم رو بهت میدم.
از نوشته هات ما لذت میبریم.
لایکلایک