توهین و دشنام به عقاید و لو عقاید باطل و انحرافی کاری نکوهیده است و غیرانسانی. نه مومن حق توهین به عقاید کفر را دارد و نه ملحد میتواند اندیشههای توحیدی را به سخره گیرد. حق انگاری یک مکتب تنها نقد اندیشههای غیر و برهان خواهی از آن را در پی دارد و اجازه توهین و دشنام به اندیشهی دیگر را نمیدهد. این گزاره در قرآن با نهی از دشنام به بتها-انعام 108- و در کلام امیرالمومنین با برحذر داشتن مومنین از دشنام تاکید شده است. و نیز هیچ خردمندی دستیازی به اموال دیگران و تعدی به آن و تخریب را جایز نمیشمرد. اما باید فراموش نکرد که هر عمل خلافی را باید بر وفق آن مجازات کرد. » و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به»-نحل 126- .
پس از انتخابات و پی از آن تخلفات فراوان و تعرضات بسیاری به جان و مال و آبروی هموطنان شد. و این تخلفات در هر دو دسته نزاع مشاهده شد. از قتلهای کهریزک تا زندانیهای بیگناه و تخریب اموال عمومی و فحاشیها به مسئولین و آبروبردن و تهمت زدن و ضرب و شتم و تخلفات فراوان دیگر. آنچه این روزها از بنگاه بانگ بیرنگ ضرغامی و رسانههای کاغذی همسو اشاعه میشود، اتهام محاربه و گاهی بغی به یاران جنبش سبز است. نگارنده در پی اثبات بیگناهی این جنبش و تبرئه آنان نیست و هیچگاه با آنان همراه نبوده است، اما این اتهام را ناوارد میداند و این را فلسفهبافی –فقهبافی- برای توجیه برخی اشتباهات گذشته گویندگان مانند آنچه در کهریزک روی داد و راهی برای انتقامهای جناحی اینان میداند. با نگاهی کوتاه به فقه سستی عقیده محاربهانگاران روشن میشود.
احمد علمالهدی در اجتماع عاشورائیان که در اعتراض به اعمال هتاکانه و غیر انسانی گروهی در عاشورا گرد آمده بودند اغتشاشگران را محارب خواند و در گفتاری شگفت گفت «من به سران فتنه اعلام ميكنم كاري كه شما شروع كردهايد از بغي به محاربه رسيده است.» و آنگاه چندین بار با تاکید بر اینکه دارد استدلال میکند جمعیت را به دقت فرامیخواند. وی همانگونه که در فقه گفته شده است، به مهمترین اشکال ادعای خود اعتراف میکند و میگوید «شرط محارب اين است كه مسلحانه حركت كند.» و سپس برای اثبات محارب بودن آنان مقدماتی را میچیند تا به نتیجهی دلخواه برسد.
با تحلیل سخنان علمالهدی میتوان مقدمات استدلالش را اینگونه تحلیل کرد:
الف:افراد سازمان مجاهدین خلق به خاطر جنگ مسلحانه علیه جمهوری اسلامی در عملیات مرصاد محاربند. و مرحوم امام به این نکته اشاره کردهاند.
ب:همواره کسانی که عضو این سازمان باشند محاربند.
ج: آنانی که در اعتراضات و اغتشاشات همراه این گروه باشند در حکم آنانند.
د: این تجمعات و اعتراضات را سازمان مجاهدین رهبری میکرده است و شرکت کنندگان تحت امر آنان به این اغتشاشات دست زدند.
ه: دلیل گزاره بالا این است این گروه همان شعارهایی را سر دادند که چند روز پیش بر روی سایت سازمان منافقین بود.
و نیز از کلمات علمالهدی برداشت میشود که ابتدا معترضین و سران آن باغی بودند و در روز عاشورا ناگهان به محارب بدل شدند. و نیز این گونه فهمیده میشود که محاربه اشد از بغی است. برای نقد و بررسی سخنان علمالهدی باید ابتدا معنای بغی و محاربه و شرایط آن در فقه روشن گردد تا به درستی یا ناراستی استدلال وی رسید.
معنای بغی و محاربه
فقها هر کس را که بر امام عادل خروج و قیام کند، باغی دانستهاند. مقدس اردبیلی مراد از امام عادل را معصوم میشمرد-مجمع الفائدة و البرهان ج7 ص 534- و در شرح لمعه قید معصوم که منحصر در پیامبر و ائمه هداة است را ذکر کرده است. البته با این مبنا که کلیه شؤون حکومتی امامان برای ولی فقیه نیز صادق است میتوان بغی را نیز به زمان حکومت ولی فقیه نیز سرایت داد، اگر چه این مبنا را با این کلیت همهی فقها نپذیرفتهاند. در تعریف بغی اگرچه معمولا قید مسلحانه صریح نیامده است اما با نگاهی به احکام آن فهمیده میشود که قیام مسلخانه منظور بوده است . صاحب جواهر نیز در پی کلام شرایع قید بالسیف و نحوه را ذکر میکند-جواهرالکلام ج21 ص324- و نیز در فقه الامام الصادق این گونه تعریف شدهاست الخروج بالسیف علی امام عادل. برای بغی شرایطی ذکر شده است که برشمردن برخی از آنان در نشان دادن سستی گفتار علمالهدی یاری دهنده است. علامه حلی در تذکره الفقها-ج9 ص 407- این گونه سخن میگوید:
برای اثبات وصف بغی به سه شرط نیاز است:
اول: اهل بغی فراوان و کثیر باشند به گونهای که جز با تجهیز سپاه و جنگ نتوان آنان را متوقف ساخت و جمعشان را پراکنده ساخت. اما اگر گروهی اندک مانند یک نفر و دو نفر و ده نفر بودند که کید آنان ضعیف بود اینان اهل بغی نیستند.
دوم: این که از دسترس امام خارج باشند و در شهر یا صحرایی منفرد از امام باشند. اما اگر با امام باشند و در دسترس وی اهل بغی نیستند.
سوم: به شبههای گرفتار شده باشند که به خاطر آن بر امام خروج کنند. اما اگر بدون شبهه به مخالفت برخیزند حکم محارب را دارند.
نمونه واضح و روشن بغاة اهل نهروان و اصحاب جمل اند. که هر سه شرط بالا را دارا بودند. البته برخی از فقها در شرط نخست تردید دارند و کثرت را شرط اهل بغی نمی دانند. پس می توان این گونه بغی را معنا کرد که گروهی به خاطر شبهه ای که نسبت به امام عادل دارند در مکانی مستقل و منفرد از امام که از دسترس وی بیرون است مسلحانه علیه وی قیام میکنند.
برخورد با اهل بغی در فقه همان رفتار امیر المومنین با خوارج است. ابتدا باید ارشاد و موعظه و رفع شبهه کرد، اگر بازنگردند با بغاة به جنگ پرداخته میشود. این رفتاری است که هر حکومتی با قیام مسلحانه علیه خود انجام میدهد.
و اما محارب در فقه اینگونه معنا شدهاست: هر کس که سلاحش را آخته سازد و یا تجهیزش کند برای ترساندن مردم و اراده فساد در زمین چه در خشکی باشد چه در دریا چه در شهر باشد چه بیرون از آن روز باشد یا شب.-تحریر الوسیلة ج 2 ص 492-
تفاوت بغی با محاربه در این است که بغی قیام علیه امام است و در محاربه قیام علیه امام شرط نیست و ایستادن جلوی مردم است و اختصاصی به حکومت امام عادل ندارد و کثرت نیز در آن شرط نیست. و نیز میتوان گفت خاستگاه بغی اندیشهي غلط و شبهه است ولی محاربه اینگونه نیست.
نقد استدلال علمالهدی
به غیر از گزاره نخست مقدمات استدلال که گزارهای تاریخی و صحیح است، دیگر مقدمات استدلال یاد شده ناراستاند و نمیتوانند آبستن نتیجه باشند.
گزاره دوم: نادرستی استصحاب محاربه، پایههای گزارهی دوم را میلرزاند و ٱن را از درستی بیگانه میکند. اگر فردی در گذشته محارب بوده باشد و اکنون دست از این عمل برداشته باشد نمیتوان وی را محارب نامید. مانند آبی که دیروز داغ بودهاست، نمیتوان به خاطر داغی دیروز حکم به داغی الآن کرد. و اگر الآن داغ باشد نه به خاطر داغی دیروز است بلکه باید پی حرارتی نو گشت. در مبحث مشتق در کتب اصولی این نکته بیان شدهاست آنچه که در گذشته به صفتی موصوف و متلبس بودهاست و اکنون آن صفت از آن زائل گشته است اتصاف کنونی آن نادرست و اشتباه و مجاز است. البته نباید این را نادیده گرفت که هم اتصاف صفات و هم زوال آنان انواع متفاوت دارد و گاهی مثل داغی آب است و گاهی مانند اجتهاد و علم و گاهی زوال به آنی است و گاهی به سالیانی. صفت محارب با دست برداشتن آن گروه یا فرد از حرکات ارهابی و مسلحانه زائل میشود. مثلا فرقه جندالله ریگی که یک گروه محارب است و هر از گاهی دست به این اعمال میزند همچنان محاربند. اما اگر روزی اینان از این اقدامات دست شویند دیگر محارب نیستند. –البته باید به خاطر اعمال پیشین مجازات شوند.- پس نمیتوان گفت اگر فرد یا گروهی زمانی محارب بود همواره محارب است. و نمیتوان محارب بودن سابق را استصحاب کرد زیرا شرط اساسی استصحاب که وحدت قضیه است مفقود است یعنی عمل پیشین با عمل کنونی متفاوت است پس نمیشود استصحاب کرد. و بر فرض صحت استصحاب، استصحاب فراتر از محتوای استصحاب هیچ پیآمدی ندارد و نمیتوان گفت چون اینان محاربند پس باید اعدام شوند؛ زیرا استصحاب اصل مثبت نیست. بلی اگر همچنان به اعمال محاربانه دست زد محارب است، نه به دلیل استصحاب و حکم پیشین، بلکه به خاطر عمل کنونی محاربند. پس گزاره دوم نادرست است. البته میتوان اینگونه گفت سازمان مجاهدین خلق اگر همچنان حرکات محاربانه کند محاربند و اگر فقط مخالفند بدون حرکات مسلحانه نه.-این با تبرئه اینان از جرمهای دیگر اشتباه نگردد.- پس استناد به حکم امام در بیست سال پیش نادرست است، چون احتمال زوال این صفت هست و اگر همچنان محاربند نه به خاطر حکم بیست سال پیش است بلکه به خاطر اعمال فعلی است. و حکم امام تطبیق فتوای کلی بر افراد معین است و سرایت آن به افراد دیگر در زمانهای دیگر نیاز به تطبیق نو دارد.
گزارهی سوم: این سخنی غریب و شگفت است. ٱیا صرف همراهی و همگامی موجب سرایت حکم یکی به دیگری است؟ اگر اینچنین است چرا حکم از افرادی که عضو این گروهک نیستند به اعضای این فرقه سرایت نمیکند؟ یعنی طبق این مبنا میتوان گفت قطعا در این اعتراضات افرادی بودند که پیش از آن محارب نبودند و گروهی بودند که پیش از آن محارب بودند به علت همراهی محاربان با نامحاربان محاربان دیگر محارب نیستند. به ویژه که این اعتراضات به خودی خود عمل محاربی نبود. و اگر قرار باشد از حکمی سرایت کند از نامحارب به محارب سرایت میکند نه بالعکس. این گزاره سستی تفکر محاربهانگاران را نشان میدهد. قاعدهی ناشنیده همراهان یک محکوم مبتلا به حکم محکوم میشوند هیچگاه در فقه نیامده است، بلکه خاستگاه آن سیاست است. طبق این قاعده باید گفت تمام حاضرین در تظاهرات پیش از انقلاب تودهای بودند زیرا حزب توده در این تظاهرات شرکت داشت و شعارهایشان مطابق شعارهای مردم بود. برای دریافت سستی این گزاره نیاز به تفکر و بصیرت نیست.
گزارهی چهارم: نادرستی این گزاره که یک خبر است فقط نیازمند چشمی بینا و کمی انصاف و به مقدار لازم وجدان است. و خدایی که سخت نایاب است.
گزارهی پنجم: کذب این قضیه اظهر من الشمس است. کلاه خودتان قاضی. ٱیا این ملازمه بین شعارهای سایت منافقین و تحت امر بودن حاضرین در تظاهرات درست است؟ آیا احتمال ندارد سایت مذکور از دیگران گرفته باشد؟ آیا همهی معترضین را این سایت به صحنه کشانده است؟ این سخنان جز ضعف قوهی استدلال مستدلین نشانه چیز دیگری نیست. و این گفتارها جز وهن فقه نتیجهای به بار ندارد.
به غیر از اشکالات بالا، اشکالات فراوان دیگری نیز بر این شبه استدلال وارد است. آیا طبق تعاریف از بغی و محاربه این اعمال میتواند مصداق یکی از آن دو باشد؟ شروط بغی را فاقد است زیرا نه قیام مسلحانه است. نه خارج از کنترل نیروهای انتظامی. نه خروج بر امام معصوم. از شرایط محاربه هم به دور است، نه سلاحی در کار است و نه قصد اخافه و ترساندن مردم. پس اینان با کدامین ملاک و معیار این اتهامات را میگویند و میبافند؟
شرط محاربه به کارگیری سلاح است که در این اعتراضات و آشوبها دیده نشد. پس نمیتوان آنان را محارب نامید. مگر اینکه تعریفی نو از محاربه داشت. نگارنده درصدد تبرئه معترضین نیست و معتقد است اگر جرمی مرتکب شدهاند مانند تخریب اموال و یا برهمزدن امنیت و… باید محاکمه شوند همانند مهاجمین به کوی دانشگاه و قاتلین کهریزک و.. . ولی نباید به حکمی که حق آنان نیست متصف گردند. دزد باید به خاطر دزدی محاکمه شود و نمیتوان وی را زناکار دانست.
با تعریف فقه از بغی و محاربه عمق این سخن شگفت علمالهدی روشن میشود که » شما از بغی شروع کردید به محاربه رسیدید.» از نظر فقهی این سخن جز گفتاری مهمل و بدون معنا چیز دیگری نیست. . مگر اینکه وی معانی جدیدی از بغی و محاربه داشته باشند. یعنی شما ابتدا بر امام عادل قیام مسلحانه کردید سپس پا را فراتر نهادید و با سلاح به ترساندن مردم پرداختید. سستی این گفتار آنگاه هویداتر میگردد که بدانیم در فقه بغی اشد و بدتر از محاربه است و از همین روست که برخی فقها باغین را تکفیر کردهاند و نماز و غسل و کفن و دفن کشتههای بغاة را لازم نمیدانند ولی بر کشتگان محاربین- بر فرض اسلام- نماز و غسل و دفن لازم است.
متاسفانه این اظهارات جز شعلهور کردن آتش تفرقه و وهن فقه و روحانیت و سوء استفادهی سیاسی سودجویان سودی ندارد. و باید گفته شود که فقه شیعه از این گونه استدلالات خالی است و بر پایه استدلالات دقیق و عمیق و کاوش سخت بنا نهاده شده است. و شایسته نیست برای خشنودی برخی سیاسیون فقه را ابزار کرد و آن را سخیف نشان داد.
ژانویه 6, 2010 در 8:21 ق.ظ.
سلام
حاجی جان از بیان شما استفاده بردیم
و ای کاش این گونه گفتمان ها در جامعه ما نهادینه گردد
با منطق و گفتگو بسیاری از مشکلات حل خواهد شد انشالله
و همچنین جلوی بسیاری از حرفهایی که بر اساس جهل و نا آگاهیی است گرفته خواهد شد
وقتی من بدانم هر سخنی که می گویم بررسی می شود و راست و دروغش معین می گردد آنگاه براحتی به خود اجازه صحبت از هر که و هر چه را نخواهم داد
بازهم ممنون از بررسی فقهی این دو مسئله
التماس دعا
یا علی
لایکلایک
ژانویه 6, 2010 در 6:42 ب.ظ.
به جرات می تونم بگم یکی از پر محتوا ترین وبلاگ هایی هستی که تو جامعه مجازی مینویسه.
خیلی از صداقتت خوشم اومد.
مطالب اخیرت رو خوندم و پی به شخصیت حق مدارت بردم.
امیدوارم همیشه همین جور بمونی.
رفتی تو وبلاگ هایی که هر هفته چکش کنم… ایول
لایکلایک
ژانویه 6, 2010 در 6:45 ب.ظ.
این اعلم الهدی کلاً مشکل داره.. من مشهدی ام… به جرات می تونم بگم تو مشهد 100 تا طرفدار نداره.
یه روز یکی از دوستام که رابطه ای با انصار حزب الله مشهد داره بهم گفت: یک 7 ماهی میشه که گروه حمید استاد (سرکرده انضار حزب الله مشهد) پاش به بیت اعلم الهدی باز شده واسه همینه که چند وقته اینقدر داغ شده و چرت و پرت می گه
لایکلایک
ژانویه 10, 2010 در 3:18 ب.ظ.
من برای نوشته قبلیت هم یک کامنت بلند بالایی گذاشتم توی ریدر و نمیدونم خوندی یا نخوندی…
بطور کلی مغالطه بزرگ زمانی رخ میده که کسی افشای مغالطه کند با مغالطه. مثل معروف شاه دزد را که شنیدهای؟!
و اما بعد… درست است که شاید اگر یک کسی از کس دیگر حمایت کند لزومی به هم رای بودن و این حرفها نیست. هم دلیلی هم برای عدم آن نیست. چه بسا وجود این هم رای بودن بیشتر باشد تا هم رای نبودن لذا جدایی این دو لازم است. و اگر کمی گوش فرا دهید به منابع اصلی سخن اصلی این است که اگر شما باهم نیستید چرا تکذیب نمیکنید.
تکذیب کردن برای رفع این مساله زیاد سخت نیست دست به بیانه بودن هم که ماشالله جای خود دارد آیا شک هم زبانی و هم رایی وجود ندارد زمانی که شائبه هم زبانی وجود دارد و تکذیبی برای رفع این شایعه و شائبه صادر نمیشود؟؟؟؟؟
وجود صحبتهایی مبنی بر مخالفت صریح با نظام! شعارهایی واضح که هیچ توجیهی ندارد در جمع طرفدران وعدم هم رایی سران با این شعارها!!!! آیا جایی برای فکر کردن به هم رایی و هم زبانی باز نمیگذارد؟؟؟؟؟
و خیلی مسائل دیگر که با اندک توجهی میتوان به آن رسید…
بحث فراوان است دوست عزیز اما گوشی برای شنیدن وجود ندارد!!!!!
لایکلایک