اساس این مغالطه این است که کسی برای نقد یک عقیده و رأای به جای نفد محتوا، به خاستگاه آن عقیده و رأی و انگیزههایی که پشت آن است، میپردازد. به جای اینکه توجه کند آن شخص چه میگوید و ارزش و ادلهی سخن او چیست، به سراغ این مسأآله میرود که تعلقات و انگیزههای گویندهی آن سخن چیست. متعلق به کدام طبقه، حزب و گروه است و اهداف او و همفکرانش کداماند.
طرح وحدت ملي جز فتنه اي جديد براي گريز از تخلفاتي كه طراحان آن انجام داده اند، نيست.
انتقاداتی که به دولت میشود، به خاطر عقدههایی است که از دولت دارند.
فلسفهی هگل جز پارهای مهملات بیمعنا چیزی نیست. هگل در یک طبقهی مرفه زندگی میکرد و دائما در عیش و خوشی و در اوهام خود سیر میکرده و هرگز با متن زندگی و کار ارتباط نداشتهاست. نتیجه این شده است که در دفتر کارش نشسته تا فلسفه بنویسد، این خیالات موهوم ومهمل را سرهم کرده است.
این مغالطه از انواع جنجالی و بسیار شایع و متداول مغالطات است.عدهای به علت استعمال گستردهی این مغالطه و انس با آن، چه بسا آن را مغالطه ندادند و چنین برخوردی را با آراء دیگران جایز بشمارند. آراء و اندیشهها را باید مستقل از هر عامل بیگانهای بررسی کرد. صحت و بطلان یک عقیده را محتوای آن و ادلهای اقامه شده در تأیید آن تعیین میکند، نه کسی که آن را بیان کردهاست و نه هیچ چیز دیگر. منشأ این مغالطه این تصور خطاست که عدهای گمان میکنند که امکان ندارد یک عقیده صحیح و مستدل از سوی شخصی ارائه شود که دارای موقعیت مناسب علمی و اجتماعی و… نیست و یا انگیزههای غیرمقبولی دارد:
به تازگی کتابی دربارهی عوارض سوء استفاده از داروهای شیمیایی نوشته شده ودر آن استفاده از انواع قرصو کپسول، مضر تشخیص داده شده است. البته نباید این کتاب را خیلی مهم تلقی کرد، زیرا نویسندهی آن یک عطار است که به طب گیاهی علاقه دارد و طبعا این کتاب را با اهداف مالی و برای تبلیغ کار خود نوشته است.
اصطلاح «در آمیختن انگیزه و انگیخته» نیز به همین معناست. یعنی انگیزه، هدف گویندهی سخن هر چه باشد، باید به نقد سخن و یا عمل او پرداخت، مسلما در آمیختن این دو مغالطه و خطاست.
به هیچ وجه پیشنهاد آنها را نخواهم پذیرفت، زیرا میدانم که متأثر از جناح تندرو هستند.
متاسفانه ارتکاب این مغالطه بسار متداول است و باید آن را یک آفت عمومی برای مسائل علمی و عقلی در نقد آرای دیگران دانست که افراد بسیاری به آن دچارند. این عده هنگام برخورد با هر عقیده رأی جدیدی پیشاپیش موضع خود را مشخص کردهاند و به علت اینکه عقیدهای متعلق به یک دوره خاص تاریخی و یا از آن حزب، گروه و سازمان خاص است و یا این که گویندهی آن عقیده، فلان انگیزه را دارد و پیرو فلان آیین، مکتب و فلسفه است و از فلان خط فکری متأثر است و… و به عللی این چنین -که همهی آنها را میتوان نقد سخنگو به جای نقد سخن نامید- با آن رأی و عقیده به مخالفت برمیخیزند، حتی حاضر به شنیدن و توجهکردن به محتوا و بررسی ادلهی آن نمیشوند.
بحث شورای رهبری بحث مردودی است. کسانی که آن را مطرح میکنند به دنبال اینند که در صورت تحقق شورای رهبری خود را در آن جا دهند.
صاحب قبض و بسط شریعت در پی ارائه یک نظر علمی نیست، بلکه دین جوانان را هدف قرار دادهاست.
ترجمه آثار فلسفی یونان به عربی برای مبارزه با آموزههای تشیع بود.
ترویج دین توسط روحانیون و کشیشان به خاطر چپاول اموال مردم بودهاست.
حکام زور برای مشروعیتبخشی به خود، اندیشه جبرگرایی را ترویج میکردند.
در تمام این نمونهها آنچه نقد شده است خود اندیشه و سخن نیست، بلکه انگیزه و و صاحب سخن است. و مغالطهگر بدون تفکر دربارهی ماهیت شورای رهبری و قبض و بسط و فلسفهی یونان و دین و اندیشهی جبرگرایی آن را نقد کردهاست. «انظروا الی ما قال و لاتنظرو الی من قال» بنگرید چه گفته و ننگرید که گفته.
پ.ن
یک: منبع مغالطات علی اصغر خندان نشر بوستان کتاب ص 197 . با دخل و تصرف. مثالها از خودم است.
دو: مرتبط: مغاطهی خودت هم
ژانویه 7, 2010 در 11:21 ق.ظ.
[…] مغالطهی انگیخته و انگیزه […]
لایکلایک