بخش اول این نوشته درباره ماهیت و معیار و مراتب خودی و ناخودی و رابطه اندیشهها
سه: مشکل فهم درباره مسایل یک اندیشه
یاران یک اندیشه همواره یکسان نیستند. شاید بتوان اندیشهای را یافت که همهی افراد آن حلقه از سطح علمی بالایی برخوردار باشند مانند حلقههای خاص فلسفی وعرفانی و ریاضی و… . اندیشهای که هیچگاه راهی به میان عوام ندارد و تنها میان اندیشمندان بحث میشود. اگرچه میان همین حلقههای خاص اختلاف نظر و قرائتهای مختلف نیز به چشم میخورد، اما کمتر کجفهمی یافتمیشود. ولی هنگامی که به سراغ اندیشههایی که در جامعه نفوذ دارند و مخاطبشان مخاطب عام است، میرویم ، بدفهمی وکجفهمی و حتی نافهمی را فراوان میبینیم. فاصلهی بسیار میان افراد این اندیشهها، فهمهای مختلف و قرائات گوناگونی از یک مسأله را در پی دارد. این فهمها و قرائات همواره عالمانه و آگاهانه نیست. همانطور که گفتهشد خودیهای یک مکتب دارای مراتب هستند و مبنای این مرابت و درجات علم و فهم و عمل است. مثلا در مکتب تشیع میان فهم یک فیلسوف شیعه درباره خدا و هستی با یک فرد درسنخوانده تفاوت بسیار است.میان فهم یکمقلد از احکام و فهم یک مجتهد و مرجع نمیتوان همسانی برقرار کرد. گزارههای دینی و اعتقادی به دلیل غیرحسی بودن در اغلب موارد جایگاهی مناسب برای کجفهمیاند. برای نمونه ،بسیار دیدهشدهاست که از این جمله «حفظ جمهوری اسلامی از نماز واجبتر است.» اینگونه برداشت میشود که در شرایطی میتوان نماز را ترک کرد. یا از گزاره » سیاست ما عین دیانت ماست.» فهمیده میشود که تمام احکام اسلام سیاسی است. در حالی که هر دو برداشت برداشتهایی اشتباه است و این جملات درصدد بیان امری دیگر بودهاند نه این برداشتهای سطحی. این کجفهمیها آنگاه که به مرحله برخورد با دیگران برسد فاجعه میآفریند. بسیاری از جنایات گروههای فشار که در این سالها رخ دادهاست ناشی از این بدفهمی و نافهمی بودهاست. همین کجفهمیهاست که گستاخی و جسوری را مترادف عزت مینامد و سخنان سخیف و بیارزش را که هیچ منفعتی در پی ندارد فتح الفتوح میداند و گمان میکند سنگ انداختن به دشمن پیروزی است. [ن.ک: عزت چیست؟ ذلت چیست؟ و دولت ذلت] و گاه مخالفت با یک مسئول دست چندم مخالفت با خدا خواندهمیشود. و … .
چهار: زیر و رو شدن اصول و فروع
مکاتب و اندیشهها از مسائل گوناگونی تشکیل شدهاند. این مسائل از جهت اهمیت در یک سطح نیستند. مسأله اعتقاد به توحید و خدا با مسأله وجوب نماز در یک سطح نیست. وخون و آبروی انسان بسیار مهمتر از ساختن مسجد است. گاه مخالفت با یک مسأاله موجب خروج از یک مکتب است. مثلا کسی که به خدا باور نداشته باشد نمیتواند مسلمان باشد، ولی کسی که قائل به حرمت نمازجمعه در عصر غیبت است تفاوتی با مسلمانی که قائل به وجوب آن است ندارد. پیروان یک مکتب باید مسائل بنیادی و زیرین اندیشه و مسائل فرعی و دست چندم مکتبشان را بشناسند. ناآگاهی از مسائل اصلی و فرعی در بسیاری اوقات موجب برخوردهای ناشایست با اصحاب یک اندیشه شدهاست. برای نمونه برخورد جاهلانه عدهای با مرحوم علامه عسکری صرفا به خاطر ابراز این گزاره که سند زیارت عاشوراء ضعیف است چنان گستاخانه بود که حتی وی را متهم به خروج از تشیع کردند و یا برخورد نابخردانه با مرحوم آیتالله اشتهاردی به دلیل نفی حدیث دوات و قلم. و یا سخنان دور از نزاکت و ادب منصور ارزی نسبت به مراجع به دلیل انتقاد از مداحیها و… .همین برخوردهای ناشی از جهل و بدفهمی را بسیار در مسائل سیاسی میبینیم. مادامیکه آشنایی با اصول و فروع یک مکتب نباشد، شاهد برخوردهای ناشایست با خودیها توسط خودیهای دیگر خواهیم بود.امروز مشاهده میکنیم که بسیاری از یاران انقلاب صرفا به خاطر نقد و یا یک پرسش در مسائل دست چندم از دایره انقلابیون خارج شدهاند در حالیکه همچنان به اصول انقلاب معتقدند. این صرفا به خاطر ناآشنایی با اصول و فروع مکتب است. یا اینکه میبینیم فلان مرجع به خاطر مخالفت علمی با نظریه ولایت فقیه توسط برخی راهی جهنم میشود. باآنکه رد یا قبول علمی این نظریه تفاوتی در سعادت یا شقاوت انسان ندارد. و….[ن.ک: دوران سخت اندیشیدن]
پنج: برخورد یک اندیشه با ناخودیها
گفتیم هر اندیشهای خودی دارد و ناخودی. ناخودی هرکسی است که عقاید و قوانین یک اندیشه را نپذیرد چه با آن مخالفت ورزد چه ساکت باشد و حتی شاید سخنی از آن مکتب نشنیده باشد و از وجود آن ناآگاه باشد. اندیشهها متفاوتاند.گاهی به یک حلقهی کوچک در زمانی خاص محدود میشود و گاهی مرزهای زمانی و مکانی را درمینوردد. برخی از اندیشه نسبت به مخالفین و ناخودیها هیچ حکمی و مسألهای ندارد. مثلا پوزوتویسم منطقی جز رد اندیشههای غیر خود هیچ گزارهای دربارهی مخالفین و منتقدان خود ندارد. میتوان ادعا کرد همهی مکاتب فلسفی،ریاضی و مانند این از این سنخاند.نه به این خاطر که توجه به این امر نکردهاند بل که به این دلیل که شأن این مسائل و این مکاتب فعل و عمل وبرخورد و رفتار نیست و فقط در ساحت اندیشه و نظر گام برمیدارند. برخلاف این مکاتب، مکاتب و اندیشههای فقهی و حکومتی و گاهی کلامی دارای احکامی دربارهی مخالفین و ناخودیهاست. اشاره شد که ناخودی مانند خودی دارای مراتب و درجات گوناگون است. ناخودی هم شامل کسی می شود که حتی اسمی از مکتب نشنیده است و هم شامل دشمن عنود و لجوج میشود. این دو با هم مساوی نیستند و احکام آنان هم نمیتواند با هم مساوی باشد. مثلا در اسلام میان اهل ذمه و کافر حربی و کافری که با مسلمین پیمان دارد، تفاوت است. و حتی برخورد با خودیهای متخلف هم متفاوت است. در حکومت هم همینگونه است.میان یک منتقد با محارب تفاوت بسیار است.و برخورد با آنان باید متفاوت باشد. البته برخورد مساوی با خشونت نیست. شناخت مراتب خودی و ناخودی مانعی برای برخوردهای نادرست با متخلفین و ناخودیهاست.
آگوست 21, 2010 در 10:54 ب.ظ.
[…] 21, 2010 بدست sama صفر:در خودی و ناخودی (1 و2) نوشته بودم که خودی مراتبی دارد و ناخودی درجاتی. برخورد […]
لایکلایک
فوریه 27, 2011 در 1:43 ب.ظ.
[…] را بخوانید 1. اینها را بخوانید: خودی و ناخودی یک و دو ادب در برابر مخالف رزمندهای که به دشمن گرا میداد سخنی […]
لایکلایک
جون 1, 2015 در 11:34 ق.ظ.
سلام- به موضوع خوبی اشاره کردید. نمیدانم چقدر در این خصوص مطالعه دارید . در جامعه شناسی تفسیری و پست مدرن مبحث در این باره وجود دارد که کمی با اندیشه شما متفاوت است که خود و دیگری چگونه و چطور یکدیگر را فهم می کنند. و وظیفه روشنفکر در این خصوص چیست. می توان به فصل اول کتاب اشارت های پست مدرنیته اثر زیگمونت باومن (5-70) و یا انسان شناسی فلسفی باختین رجوع کرد.
اینگونه عقاید دیگران را هم می توان دید و اندیشه کرد
لایکلایک
جون 5, 2015 در 9:50 ق.ظ.
سلام و ممنون از شما
لایکلایک