.»خب اونا هم برا خودشون استدلال دارن .اونا هم عقل دارن » . اگرپی این پرسش جستوجوی استدلال خصم باشد و بررسی آن سؤالی به جا و لازم است زیرا برای گزینش یک تفکر باید تمام احتمالات عقلایی آن بررسی شود . ولی اگر در پس این پرسش جستوجویی نباشد، یک سؤال احمقانه است که همواره پرسیده میشود . صرف اینکه احتمال بدهیم فکر مخالف هم استدلال دارد و به این دلیل تعقل خود را از قطعیت ساقط کنیم ، از تعقل به دور است .
هر فردی برای تفکرات خود دلیل دارد . این دلایل گاه در عقل عرفی دلایل محکمی است ولی به همان دلیل در عقل فلسفی اعتنا نمیشود . عقل عرفی را برهان و منطق وصغری کبری شکل نمیدهد . بلکه احساسات ،فرهنگ ،جامعه ، خانواده و… در تعقل عوام نقش دارند . افکار اکثر مردم تقلیدی است نه استدلالی . اگر همان شیعهی دوآتیشهی قمهزن در خانوادهای وهابی به دنیا میآمد ٰ، امروز شیعه را کافر میدانست . عقل عرفی با یک شایعه ،یک خطابه و یک احساس جدید تغییر میکند .آنچه زاییده عقل عرفی است تفکر نیست . اگر چه گاهی رگههایی از تعقل و تفکر در عقل عرفی پیدا نمیشود . عرف هیچگاه دنبال دلیلی فراتر از آنچه شنیده است نیست و در جستوجوی دلایل مخالف وبررسی آن نیست . متولیان تفکر عوام – کشیشان ، آخوندها ، مولویها ورسانهها و..- افکار مخالف را زشت و مضحک نشان میدهند و داستانهای ساختگی را از ضعف افکار رقیب به خورد مردم میدهند، مهمترین نتیجه این تلقین بستن راه تفکر است ، زیرا تفکر آنگاه معنا دارد که همهی احتمالات بررسی شود . هیچ شیعهی عوامی به خود اجازه نمیدهد به عنوان یک احتمال عقاید سنی را بررسی کند . البته بعضی مسایل است که عقل عرفی به آنها نیز راه دارد .مثلا خوبی عدالت و بدی ظلم .این مسایل نیاز به عقل فلسفی و..ندارد .
سؤالی که در ذهن نگارنده است این است که آیا عوام الناسی که تفکرشان را خود رقم نمیزنند و افسار عقلشان را جامعه ، رسانهها ، دولتها ، خانوادهها و…. میکشند ، آیا مصداق ناصبی ، مرتد ، کافر ، نجس است یا نه . موضوع ارتداد ، کفر – و به تبع آن – ناصبی بودن اندیشه وتفکر است . اندیشهی کفرآمیز فرد را کافر میکند و بازگشت از اندیشهی اسلام کسی را مرتد میکند و دشمنی با اهلبیت که ناشی از اندیشه اشت شخص را ناصبی میکند . آیا عوامی که نه اندیشه دارند و نه راه اندیشه بر آنان باز است بلکه اسیر احساسات و جامعه اند و افکارشان بیش از آنکه تحقیقی باشد تقلیدی است ، آیا باز هم ناصبی یا کافر و مرتد میشوند . میتوان به عنوان موید -نه دلیل- زمان نزول آیه نجاست مشرکین ومنع از ورود آنان به مسجدالحرام را بررسی کرد .این آیه در زمانی نازل شد که حقانیت پیامبر – به دلیل معجزات متعدد- کاملا واضح و روشن بود و جایی را برای احتمال درستی شرک و کفر باقی نگذاردهبود . وپیش از آن که فضای توحید و کفر هنوز مشوب بود و حق در غبار بود و واقعیت روشن نبود حکمبه نجاست و کفر آنان نبود و احکام فقهی بر آنان حمل نمیشد . ارتداد و کفر وناصبی بودن در فضایی مصداق دارد که حق معلوم باشد . و هر کسی به راحتی بتواند حق را بفهمد .
آیا آن فلسطینی بدبختی که به خاطر جامعه و خانواده یک تفکر غلط را پذیرفته باشد و آخوندهای آنجا چنان فضا راغبارآلود کردهاند که هیچگاه به ذهن عوامی او خطور نمیکند حسین خوب است و یزید بد ، ناصبی است و مستحق جهنم و خونش هدر است . آن عوام جاهل حماسی که گفته یا نگفته «همان گونه كه يزيد بر حسين(ع) پيروز شد ما نيز بر اسرائيل پيروز خواهيم شد!» یزید را مصداق خوبی میدانسته و حسین را دشمن خوبی . اسمها را عوضی گرفته است . ما هم با وی در اینکه طرفدار خوبی هستیم همعقیدهایم .اسمهایمان فرق میکند . آنانکه به خاطرعوامل غیر تفکری حسین را دوست دارند با آنانکه به خاطر همین عوامل با وی دشمناند چه تفاوتی باهم دارند . شیعهی مقلد چه تفاوتی با وهابی مقلد دارد. اگر همین شیعه در آن خانواده بزرگ میشد وهابی بود و آن وهابی شیعه . خوبی و بدی عوام را خلوص اعتقاد و اعمال آنان نشان میدهد نه عقاید تقلیدی آنان . یک سرخپوست بیدین که رفتارش خوب است و خوبی میکند از یک شیعهی قمهزن دوآتیشه که مردم از زبانش در امان نیستند بهتر است . عقیدهی تقلیدی هیچ ارزشی ندارد چون محصول فرد نیست و اعمال و رفتار چون مخلوق هر فرد است نشانهی خوبی یا بدی اوست .
بسیار احمقانه است که بگوییم چون اهل غزه ناصبیاند، نباید با آنان همدردی کرد و این غضب خداست که بر سر آنان میبارد . از انسانیت به دور است گروهی را به خاطر اندیشهای که در آن نقش ندارند وعوامل بیرونی تحمیل کننده فکر به آنان بودهاند مجازات کنیم وخونشان را هدر بدانیم . درست مثل عقیدهی یک وهابی احمق که به خاطر تفکرخود و شیعه را میکشد .
در اینکه تفکرات یک ناصبی غلط است ، شکی نیست .ولی آیا یک ناصبی عوام مصداق عنوان و احکام فقهی است یا نه ؟ آیا موضوع ناصبی در فقه ناصبی در هر شرایطی است یا کسی است که حق را میداند و با علی و فرزندان او دشمنی میکند ؟ آیا آن مرد و زن روستایی بدبختی که آخوندها و رسانهها و پدر و مادر به گوشش خواندهاند علی و فرزندان او بد هستند ، ناصبیاند ؟ همین کلام را میتوان به ارتداد ، کفر ، نجاست و.. سرایت داد .
—–
پ.ن :
1.درباره نقش عوامل بیرونی در ارتداد و عدم ارتداد به مقاله حکم ارتداد از نگاه مبانی اجتهادی نوشته محمد ابراهیم جناتی رجوع کنید .
2. جان خودتان درست بفهمید فردا نگید این هم سنی شده . ما شیعه دوازده امامی هستیم .البته نه تقلیدا .
ژانویه 16, 2009 در 7:42 ب.ظ.
غ مثل غزه
لایکلایک
ژانویه 20, 2009 در 12:26 ب.ظ.
نه خسته درویش عزیز!
بحث به جایی به میان کشاندی. و با لب کلام تو که «نمیشود به خاطر اعتقادات غلطی که از روی نادانی و فقر گریبانگیر مردمی شده است، از کمکهای انسانی به آنان خودداری نمود» موافقم.
آدمی باید یاد بگیرد مادام که دیگران به او و جامعهی انسانی آسیبی نرسانده است، ایشان را به عنوان یکی از افراد بشر مورد احترام قرار دهد و به وی آسیب نرساند. اما چنین رسمی گویا قرار نیست رسم شود. قرار نیست بفهمند که باید به دیگران و عقایدشان احترام گذاشت. قرار نیست بپذیرند نقد را. حرفام البته بیشتر متوجه فرق اسلامی است. از یک سو شیعه تمام عقاید سنی را به سخره گرفته و عمرکشان به پا میکند و لعنت میفرستد بر تک تک ایشان و از سوی دیگر سنی شیعه را رافضی میشمرد و او را از تمامی حقوق انسانی خویش محروم میکند. به راستی چه سری است که دین محمد، که کاملترین دینها معرفی شد، به چنین گرداب و سرابی مبدل گشته است؟
کاش رسم میشد که مردمان تمام اقوام و ادیان، به عقاید و باورهای یکدیگر احترام میگذاشتند در ضمن اینکه نقد بر خویش را جایز میشمردند! کاش نقدها را با تکفیر و صدور فتوای محدور الدم بودن پاسخ نمیدادند!
اما
از یک نگاه دیگر میشود آن حرف یکی از روسای حماس را بررسی کرد. آن هم رویکرد حکومت جمهوری اسلامی به حماس است. حکومتی که خود را نگران نسبت به نقض حقوق بشر معرفی میکند و در برابر کشتار مردمان غزه تاب نمیآورد، چهگونه است که حرفی از این مساله به میان نمیآورد؟ چرا شهامت این را ندارد که بگوید هرچند آن مقام حماس چنین حرفی زده است، اما ما از حقوق آحاد بشر حمایت میکنیم؟ چرا اینها را برادران خود میخواند؟ و مهمتر اینکه چرا پول و کمکرسانی را به کسانی که به محدورالدم بودن ایرانیان معتقدند، مقدم میداند تا نسبت به مردمان خود؟ چراغی که به مسجد… . باز مهمتر چرا جمهوریاسلامی چنین رویکرد بشردوستانهای نسبت به مسلمانان بدبخت سودان ندارد؟ و یا مسلمانانی که در چچن به خاک و خون کشیده شدند؟
مساله این است که این حرف تو نباید توجیهی باشد برای اینکه چرا جمهوری اسلامی به ناصبی ها کمک میکند. و اگر بر این باوری که این حرفت توجیه چنین مسالهای ست، اینجا نقطهی افتراق من و توست.
حرف تو مستقلا پذیرفته است و باز چون اول کلام تکرار میکنم که با تو همراهم، اما اگر بخواهد بر سیاست شلوغکاری جمهوری اسلامی توجیهی باشد، نه، همراه نیستم.
سپاس برای طرح چنین مسالهای
شاد زی
لایکلایک
ژانویه 20, 2009 در 5:07 ب.ظ.
بله
لایکلایک
فوریه 2, 2009 در 9:35 ق.ظ.
مهدورالدم نه محدورالدم
لایکلایک
جون 2, 2010 در 8:55 ب.ظ.
[…] ارتداد نیست. و نیز بگویم که مفاهیمی مانند ارتداد و ناصبی گری و مانند آن در فضای روشن معنا دارند و لوازم و احکام آن بر […]
لایکلایک