اجمالاً اینکه من طرفدار کنشگریهای متفاوت متناسب در لایههای مختلف در روزگار سیاهم. لایههای مختلف را «اگر هدف نها… twitter.com/i/web/status/1…:: 6 hours ago
فرگه میگوید: تأیید وجود در واقع چیزی جز انکار عدد صفر نیست.:: 6 hours ago
به گمانم این کتاب برای کسانی که دغدغهٔ اصلاحات، براندازی، دگرگونیهای جامعه و حکومتها را دارند، بسیار مفید است. بر… twitter.com/i/web/status/1…:: 1 day ago
و باید بداند که پایداری امور به عدل است و فروآمدنشان به ستم است. خوشبختترین حاکمان آن است که نامش به نکویی بماند… twitter.com/i/web/status/1…:: 2 days ago
نقل است پیامبر به علی -علیه السلام- گفت مردم را به عروسی فاطمه دعوت کن. علی به مسجد رفت و مسجد شلوغ بود بر بلندیا… twitter.com/i/web/status/1…:: 2 days ago
RT @samousavia: از «اجیبوا الی ولیمة فاطمة»
تا «مقبره مرحومه همسر .....»:: 2 days ago
نسخهای خطی دربارهٔ ترفندهای جنگ
کتاب التذکرة الهرویة في الحیل الحربیة
برسم الخزانة الشریفة السلطان المالك الملك… twitter.com/i/web/status/1…:: 3 days ago
RT @1hoseim: صفحات چند عکاس ساکن یاسوج یا #سیسخت و حوالی اون
که میتونن در کنار دیگر گزارشها، منابع دست اول و مستقلتری باشند دربارهی وض…:: 3 days ago
RT @vahidpanahi: مردم #سی_سخت الان به سرپناه نیاز دارن، زمستونهای سیسخت به شدت سرد و سخته. چادر جوابگوی اون آبوهوا نیست، باید به فکر تام…:: 3 days ago
آه ای زندگی منم که هنوز با همه پوچی از تو لبریزم نه به فکرم که رشته پاره کنم نه بر آنم که از تو بگریزم همه ذرات جسم خکی من از تو ای شعر گرم در سوزند آسمانهای صاف را مانند که لبالب ز باده ی روزند با هزاران جوانه میخواندبوته نسترن سرود ترا هر نسیمی که می وزد در باغ می رساند به او درود ترا من ترا در تو جستجو کردم نه در آن خوابهای رویاییدر دو دست تو سخت کاویدم پر شدم پر شدم ز زیباییپر شدم از ترانه های سیاه پر شدم از ترانه های سپید از هزاران شراره های نیازاز هزاران جرقه های امید حیف از آن روزها که من با خشم به تو چون دشمنی نظر کردم پوچ پنداشتم فریب ترا ز تو ماندم ترا هدر کردمسلام همسایه خوبی ؟ممنون که سر زده بودی چی بگم ؟….چه انتظاری بوده …. درک میکنم !خوش باشی و سلامت فعلا» .:حورا:.
فوریه 12, 2007 در 10:31 ق.ظ.
درویش بی خبر سلاممن گوی سبقت رو از تو ربوده م.یه هفته زودتر از تو به گوجه رسیدم.اونم چند تا.تا کور شود هر آنکه نتواند دید…به امید آزادی ایران و ایرانی
لایکلایک
فوریه 15, 2007 در 4:39 ب.ظ.
آه ای زندگی منم که هنوز با همه پوچی از تو لبریزم نه به فکرم که رشته پاره کنم نه بر آنم که از تو بگریزم همه ذرات جسم خکی من از تو ای شعر گرم در سوزند آسمانهای صاف را مانند که لبالب ز باده ی روزند با هزاران جوانه میخواندبوته نسترن سرود ترا هر نسیمی که می وزد در باغ می رساند به او درود ترا من ترا در تو جستجو کردم نه در آن خوابهای رویاییدر دو دست تو سخت کاویدم پر شدم پر شدم ز زیباییپر شدم از ترانه های سیاه پر شدم از ترانه های سپید از هزاران شراره های نیازاز هزاران جرقه های امید حیف از آن روزها که من با خشم به تو چون دشمنی نظر کردم پوچ پنداشتم فریب ترا ز تو ماندم ترا هدر کردمسلام همسایه خوبی ؟ممنون که سر زده بودی چی بگم ؟….چه انتظاری بوده …. درک میکنم !خوش باشی و سلامت فعلا» .:حورا:.
لایکلایک
فوریه 18, 2007 در 11:21 ب.ظ.
یه باره بگو پیتزا خوردی دیگه.
لایکلایک
فوریه 19, 2007 در 5:03 ب.ظ.
سلام آقاي درويش من از وبلاگ شما خيلي خوشم اومد به من هم سر بزنيد ممنون
لایکلایک